درخت و ریشه های آن در ادبیات

زهرا آذرشب

دکتری آلودگی محیط زیست

عضو کارگروه درختبان

 

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد.  فرقی نمی‌کند از کجا شروع کنیم و دیباچه این واژگان را چگونه و با چه ترتیبی روان سازیم، هرگاه که صحبت از سبزی و خرمی به میان می‌آید ناخودآگاه، روحِ صبور و کمال‌طلب آدمی، جلا یافته و رنگی تازه به خود می‌گیرد. بیایید از قامت پرمعنای درخت بگوییم و از سبزی و ثمر پربرکت آن تا تنه تنومندش را هجی کنیم.

درخت به‌نوعی نماد زندگی بوده و به دلیل تغییر دائمی خود و با عروجش به آسمان، مظهر استواری نیز به‌حساب می‌آید. از طرفی نیز عریان شدن هرسالش از برگ و دوباره برگ‌دار شدنش نیز نشانه مرگ و باززایی آن است.

درخت، یعنی رفتن به سمت نور و پیوند با خورشید و ماه. این‌ها یعنی زندگی. درخت یکی از واژه‌ها و مفاهیم جدانشدنیِ فرهنگ و ادبیات ماست. بعید به نظر می‌رسد شما دیوان یا مجموعه شعری از شاعران ایرانی به دست بگیرید و در آن شعری با موضوع درخت پیدا نکنید. انگار ادبیات فارسی هم در طول سال‌ها و قرن‌ها، خود به درختی تناور و ریشه‌دار تبدیل شده است که هر روز پربارتر و سرسبزتر می‌شود.

باید به این نکته نیز اشاره کرد که درخت در ادبیات فارسی و شعر ما با نمادهای ماه، ‌آتش و خورشید نیز پیوند خورده است. به‌نوعی می‌توان گفت که شاعران ایرانی با رویکردهایی اسطوره‌شناختی دست به استفاده از واژه درخت زده و در پشت ظاهر آرام آن، دنیای پرشکوهِ آفریدن و هم‌چنین باورهای مقدس گذشته را نیز بیان کرده‌اند. به‌راستی که شاعران بسیاری این عنصر را در اشعار خود منعکس کرده‌اند؛ برای مثال می‌توان گفت که حافظ شیرازی درخت را با مفهوم صلح، دوستی و آشتی به‌ کار برده و هم‌چنین سهراب سپهری نیز آن را نماد رشد و بالندگی به‌سوی نور و روشنایی دانسته است.

گیاهان و درختان برای انسان منشاء ِاحساس­های گوناگونی بوده­اند .شکل ظاهری و رنگ گیاهان و درختان اِلهامِ­بخش مفاهیم بدیعی بوده است. در این میان درخت به خاطر پیکره تنومند و قامت والا، شاخه های انبوه و درهم،­ ریشه­های­سِترگ، رنگ­های گوناگون ِ برگ­ها و شکوفه­ها، میوه­های متنوع و متعدد و تغییر حیات در فصول گوناگون، الهام بخش­مفاهیم ­و ­مضامین بسیاری بوده است. درخت در باورها و آیین­های ایرانی نشانۀ چیزهای بسیاری بوده است .در اساطیر ایرانی درخت منشا و شالوده آفرینش انسان، برکت زندگی و رستگاری میداند . وحدت میان انسان و درخت همچون دیگر عناصر طبیعت امری بدیهی و عادی در است. همچنان که هستی در تمام موجودات جهان جاری است و از روحی همسان برخوردارند. انسان و درخت تجسّم همدیگر و درپیوند با هماند.در ارتباط درخت با انسان زنان جایگاه شاخص­تری داشته­اند.در فرهنگ ایرانی ارتباط زن با درخت از نمودهای تاثیر فرهنگ مادرسالارانه بین النهرین است.  اشتراک درخت و زن در باروری و برکت و ارتباط هر دو با خاک با نقش آنان در تداوم حیات، نمودی از تجسّم یگانگی زن و درخت است.


معرفی بوستان بازیافت | متفاوت ترین پارک تهران 


علاوه بر باورهای آفرینش ِ نخستین و مبدا حیات، اسطوره های دیگری نیز در اهمیت و جایگاه درخت وجود داشته است. در این اسطوره ها نیز هستی قائم به وجود درخت است. روزگاری تصوّر میرفت که زمین مسطّح و گرد است و میگفتند به وسیلۀ نوعی کاسۀ واژگون یعنی فلک پوشیده شده است که برای برپا بودن، نیاز به پایه­ای مرکزی مانند کوه و ستون و درخت دارد. درخت با دیگر عناصر اسطورهای نیز در ارتباط است و جایگاه ویژه ای دارد. اثر شفابخش و درمانی ِ درخت منحصر به جسم و جان نیست و روح را نیز در بر می­گیرد و مایۀ بقای آن است .ارتباط با زمین و آسمان و چرخۀ زندگی درخت راز و رمزهای بسیاری را باز نموده است. درخت صورت مثالی زندگی و نماد تطوّر و نوشدگی است. رشد ِ مُداوم نباتات نشانۀ تجدید حیات ادواری و یادآور ِ اسطوره بازگشت ِ جاودانه به اصل ِ واحد است .درخت در کهن­ترین تصویرش درخت کیهانی غول پیکری است
که رمز آفرینش کیهان است که زمین را به آسمان می­پیوندد و گُواه بر حسرت و دلتنگی و دورافتادگی از روزگاری است که زمین و آسمان سخت به هم نزدیک بودند. زمرّدی درخت نمادی از چرخۀ کامل ِ زایش، رشد، زندگی، مرگ، رستاخیز و جاودانگی ِ انسان است .درخت در پیوند با باغ نماد معصومیت نیز است. از روزگار کُهن مردم به این درخت توجه خاصّی داشته اند. زندگی و ذهن و زبان ایرانی زمزمۀ درخت در روایت­های گوناگون است .در روایت ِ اعماق ِ زندگی ِ توده­ها و مردمان این سرزمین و روایت ِ مطلوب آنان یعنی قصۀ نیز درخت نمود بارزی داشته­ است. طی بررسی به عمل آمده از قصّه­های پریان ایران در
فرهنگ افسانه های مردم ایران}علی اشرف درویشیان و رضا خندان{قِداست درخت از پُربسامدترین بُن­مایه­های مطرح در این داستانهاست. می­توان در بسیاری از مظاهر زندگی و فرهنگ و گونه­های هنر و ادب ِ ایرانی


سفرنامه‌ی هیو | نگاهی به بهشت گمشده در اطراف تهران


جلوه اسطورهای درخت را بازجُست. در شعر معاصر صورت ِ مثالی درخت از تنوع و تعدّد بیشتری نسبت به اساطیر باستان برخوردار است که نشانۀ تاثیر اقلیم و زیست-
بوم­های مناطق مختلف ایران و نیز آشنایی با ادب دیگر ملل و مفاهیم نمادین نُوین درخت است .بلوط، انجیر، زیتون، توسکا، سپیدار، صنوبرو…گاه نیز درخت به صورت مطلق به کار رفته است .نکتۀ دیگر در باره درخت در شعر معاصر فراوانی آن در بُرهه­هایی از تاریخ معاصر مانند مبارزه با استبداد رژیم پهلوی است.چنانکه نماد معروف جنگل نیز یادگار شعر آن دوره است. درخت در این شعرها با مبارزان و قِداست مبارزه آمیخته است. تجلّی درخت نیز در شعر زنانی چون فروغ فرخزاد یا تنوع و ابهام آن در شعر سهراب سپهری نشانۀ تکرار فراوان آن است.

از ویژگی­های بارز تجلی درخت در شعر شاعران، زیبایی و پیچیدگی تصاویر خیال است.

“جنگل به نام تو میروید/جنگل به نام تو میرویاند/در فصل رُستن و رَستن/جنگل قیامت است/درختانبه غرور برمیخیزند/ سرودمیخوانند/ :جنگل همزاد مرد مقدسی است/که دلداده آفتاب بود”. هراتی

»”شب مینشیند بر درخت خشک پندارم/شاخه­ها از شوق میلرزند/در رگ خاموششان آهسته­میجوشد/خون یادی دور.”فرخزاد

“و شاید کاوه­ای یکروز چوب بیرقم سازد/همانندی به ظاهر گرچه باضحّاک دارم من/اگر باید اُجاق خانه ای ­را برفروزم نیز / دلم گرم است کان پایان آتشناک دارم من/سپاس است این به پاس آفتاب و باد و بارانش/اگر دست دعا با آسمان پاک دارم.” منزوی
” ز هر خون دلی سروی قدافراشت /ز هر سروی تذروی نغمه برداشت/ صدای خون در آواز تذرو است/ دلا این یادگار خون سرو است”سایه

“من و تو هیچ ندانستیم/که آن درخت تنومند روشنایی را/کجا به خاک سپردند/یا کجا بردند؟” شفیعی کدکنی
درخت با زن همزاد است و زن بیشترین محور تشبیه و تمثیل درخت . درخت وزن تولد و تداوم و باروری حیات و مایۀ برکت و آرامش است.


ارغوان بیرق گلگون بهار


“من از سلالۀ درختانم/تنفس هوای مانده ملولم میکند”. فرخزاد

درخت دریچۀ بیان آرزوها و خواسته­هاست و مایۀ امیدواری به آسایش.درخت مایۀ روشنایی و ارتباط با آسمان و برطرف شدن دلتنگی­هاست.

“ای کاش درختی باشم/تا همه تنهایان/از من پنجره­ای کُنند/و تماشا کنند در من/کاهش دلتنگیشان… /ای کاش در ختی باشم/تا از من دریچه­ای بسازند/و از آن خورشید را بنگرند”. هراتی

“تو قامت بلند تمنّایی ای درخت/همواره خفته­است در آغوشت آسمان/بالایی ای درخت/دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار/ زیبایی ای درخت.”کسرایی

درخت و ریشه آن در ادبیات

پیوند عمیق شاعران با درخت

 

حافظ شیرازی

سروهای بلند شیراز همواره در ادبیات فارسی نماد آزادگی، ایستادگی و سرسبزی بوده‌اند و شکی نیست که شاعران خوش ذوق و طبعی مانند حافظ، بارها و بارها از آن‌ها الهام گرفته‌اند. “درخت” در شعر این رند شیرازی، جایگاه والایی دارد و محور بسیاری از تشبیه‌ها، استعاره‌ها و کنایه‌ها در شعر اوست. به چند بیت سرسبز از حافظ شیرازی توجه کنید: “درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی بر کن که رنج بی‌شمار آرد”، “نه هر درخت تحمل کند جفای خزان/ غلام همتِ سروم که این قدم دارد”، “زیرِ بارند درختان که تعلق دارند/ ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد”.

سهراب سپهری

از مهم‌ترین شاعران معاصر که به زیبایی عناصر طبیعت را وارد شعرش کرده، سهراب سپهری است. درخت در شعر سهراب با عرفان و نور پیوند دارد؛ او خدا را لابه‌لای شب‌بوها و پای آن کاج بلند می‌بیند. او نمازش را وقتی می‌خواند که اذانش را باد گفته باشد سرِ گلدسته سرو. خواهر سهراب می‌گوید: “او در آغوش طبیعت زنده و ملموس و همگون با وجودش می‌بالید. ما تمام درختان و گیاهان را می‌شناختیم؛ درختان انار، خوشه‌های انگور، درخت عرعر، بید و…”. یکی از زیباترین اشعار سهراب که درخت و طبیعت در آن نقش پررنگی دارد، شعر “نشانی” است: “خانه دوست کجاست؟/ در فلق بود که پرسید سوار/ آسمان مکثی کرد/ رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید/ و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت/ نرسیده به درخت/ کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است…”.

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

طبیعت به ویژه درختان، در شعر مولانا جلوه‌ای دیگر دارد. او از تمام اجزای طبیعت، از گل و میوه و درخت و… برای بیان مفهوم مد نظرش استفاده کرده است؛ به طوری که تنها در غزلیات شمس، واژه‌های «درخت» و «شجر» در ۱۷۸ بیت آمده‌اند. درخت‌ها در شعر مولانا مانند انسان‌ها هستند؛ سرو قیام می‌کند؛ تاک به سجده در می‌آید و… . به چند نمونه از ابیات مولانا با موضوع درخت توجه کنید: “درختان بین، درختان بین، همه صایم همه قایم/ قبول آمد، قبول آمد، مناجاتِ صلاتی را”، “چه گفت آن بیدِ سرجنبان که از مستی سبک‌سر شد/ چه دید آن سروِ خوش‌قامت که رفت و پایدار آمد”، “باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند/ سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد”.

محمدرضا شفیعی کدکنی

از دیگر شاعران معاصر که ارادت عجیبی به طبیعت و جلوه‌هایش، به ویژه باغ و درخت دارد، استاد محمدرضا شفیعی کدکنی است. شعر این شاعر خراسانی را که می‌خوانیم، ناخودآگاه به سمت طبیعت کشیده می‌شویم. شفیعی کدکنی مخاطبش را طبیعت و به سرسبزی می‌خواند: “تو درختِ روشنایی، گُلِ مهر برگ و بارت/ تو شمیمِ آشنایی، همه شوق‌ها نثارت/ تو سرودِ ابر‌ و باران و طراوتِ بهاران/ همه دشت، انتظارت”، “می‌شناسمت/ چشم‌هایِ تو/ میزبانِ آفتابِ صبحِ سبزِ باغ‌هاست/ می‌شناسمت/ واژه‌هایِ تو/ کلیدِ قفل‌هایِ ماست/ می‌شناسمت/ آفریدگار و یارِ روشنی/ دست‌های تو/ پلی به رؤیتِ خداست”.

سخن پایانی

مجموعۀ گل­ها و گیاهان برای بیان معانی پر رمز و راز هستی و خلق مفاهیمی نمادین و چند
سویه به­کار رفته اند .در این میان درخت در مجموعه و شبکه به هم پیوسته­ای از تصاویر تمثیلی برای بیان باورها و بینش اساطیری انسان درباره منشا کیهان و انسان و جاودانگی به­کار رفته­است. درخت در بسیاری از جلوه­های زندگی ایرانی حضوری مستمر داشته­. انسان در معرفت اسطورهای در پی پیوند با جهان است. تامّل و تفسیری درونی و شهودی از جهان که در آن اشکال زندگی گوناگون و مداوم است و جاودانگی رهاورد چنین نگرشی است.

 

منابع

  • https://www.sarpoosh.com
  • رهیافت میان فرهنگی به گیاه و درخت در اساطیر و ادبیات؛ فیروز فاضلی ،علیرضا نیکویی، اسماعیل نقدی؛ نشریه ادب پژوهی ، شماره ۲۳، بهار۱۳۹۲
  • درخت اساطیری در شعرِ معاصر، عسگر حسن­پور
  • اساطیر و فرهنگ ایران؛ عفیفی، رحیم، ۱۳۸۳
  • قداست گیاهان در قصه­هایِ پریانِ ایرانی، ۱۳۹۳ ؛مظفّریان، فرزانه، پژوهش زبان و ادبیات فارسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *